دختر جوانی را تصور کن که در میانهی خیابانهای بارانی، با چشمانی درخشان و قلبی پر از شوق به آرمانها، قدم میزند. او به دنیا با نگاهی پاک و معصوم مینگرد و در دلش آتش عشق به اسلام و اهل بیت (ع) میسوزد. هر روز با سرفرازی در برابر نام بزرگ شهدا، رویاهایی شیرین در سر میپروراند. آرزو دارد که روزی به آنها بپیوندد و در کنارشان، به عنوان یک مجاهد، نامش در صفحات تاریخ ثبت شود.
او به یاد شهیدانی که جانشان را در راه وطن و دین فدای محبوب کردند، به خود میگوید: «آیا من نیز میتوانم به این مرتبهی بلند دست یابم؟» و حسرتی عمیق دلش را میفشارد. در دلش یقین میکند که هر کس که در مسیر حق گام برمیدارد، عاقبت به وصال میرسد.
این دختر جوان، در گلزارهایی که پر از یاد شهداست، گام برمیدارد و در دلش دعا میکند: «پروردگارا، مرا در زمرهی خیل شهیدان قرار ده؛ آنانی که با آخرین نفسهایشان فریاد حق را به گوش هستی رساندند.» روز به روز، حسرت شهادت در دلش بزرگتر میشود. او شبها به خواب میرود و در خیال خود میبیند که در میدان نبرد، در کنار رزمندگان فداکار، پرچم اسلام را در اهتزاز میبیند و با دل پر از عشق، برای وطنش میجنگد.
اما در دنیای واقعیت، او تنها میتواند تصاویر شهیدان را بر روی دیوار اتاقش ببیند و به آرامی با خود بگوید: «کاش من بودم و در آن صحنهها، در کنار آنها، روح انسانیت را با خونم آبیاری میکردم.» حسرتی عمیق او را در بر میگیرد؛ حسرتی که تنها در دل یک دختر جوان نمیگنجد، بلکه مرثیهای است برای تمام آرزوها و آرمانهایی که در دوستان و آشنایان از دست رفتهاش ریشه دارد.
او با خود عهد میکند که در راه آن شهیدان، زندگیاش را وقف خدمت به مردم و نصرت حق کند. این حسرت، تبدیل به نیرویی میشود که او را به جلو میبرد؛ نیرویی که او را به همت و تلاش ترغیب میکند تا ارزشهای شهادت را در زندگیاش به نمایش بگذارد. در هر کجا که میرود، با صدای بلند، نام شهیدان را فریاد میزند و در دلش آرزو میکند که روزی در صفوف آنها قرار گیرد و با جانش فدای آرمانهای بزرگ کند.
دختر جوانی که حتی در حسرت شهادت نیز نمیتواند به خاموشی تن در دهد، بر این باور است که شهادت، قسمتی از کهکشان عشق و فداکاری است و او، با تمام وجود به دنبال این افلاک خواهد بود.
-شهیده آینده
نظر از: هدا [بازدید کننده]
عالی
فرم در حال بارگذاری ...
آخرین نظرات